کلاغ قصه‌ها

کلاغ قصه‌ها

پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۴ مطلب در آذر ۱۴۰۳ ثبت شده است

کدام قرار؟

بر کدامین بام تواند نشست، آنکه محبوبش به سنگ ملامت رمانده است؟ 

چرا دوست داشتن تو اینهمه سخت است؟

ای سیاه چاله عظیم، ای خلا سرد سیری ناپذیر، به من که بار نفرین محبت تو را به جان کشیده ام بگو چگونه آنهمه عشق هرگز نتوانست ذره ای عطشت را فرو بنشاند؟!

دیگر تو را دوست ندارم؟!!! پایان دوست داشتن تو برای من خاک است و تو این را بهتر از هر کسی می دانی. اما اگر می بینی گوشه ای آرام گرفته ام و دیگر دیوانه وار در پی ات آواره جهان نیستم، از تو به آگاهی دردناکی پناه برده ام که حاصل سالیان دراز درس آموختن در پیشگاه توست، عزیز من.

روزگار رفته

از طوفان های سهمگین گذشتن و به کرانه امن ساحل دور رسیدن؛ راه خانه را در پیش گرفتن و در هر گام بی شتاب خود رخوتی شیرین را تجربه کردن؛ همه چیز را با روی خندان و آغوش گشاده پذیرا شدن؛ بی واسطه بر خاک گرم کویر آرمیدن و به عبور دسته پرندگان مهاجر در افق های دور خیره شدن؛ گذر باد را بر چهره و گیسوی خود حس کردن و بوی خاک و آب و علف را در عمق آن یافتن؛ زود بخشیدن و زود فراموش کردن؛ هر روز زندگی را در شادمانی و سبکبالی زیستن؛ گاه و بیگاه راهی دشت های دور و نزدیک شدن و قوت روزانه خود را از رستنی های صحرا برگرفتن؛ به طعامی ساده، بر سفره ای ساده قناعت کردن؛ به زمین و به آسمان چشم دوختن و به انتظار آنچه طبیعی ست نشستن؛ با هر چه که پیش آید خوش بودن و بر پیشانی تقدیر بوسه زدن؛ در تابستان به علفزار رفتن و در زمستان به هرم تنور هیزمی پناه بردن؛ از غولها و دیوهای تاریکی ترسیدن و پروانه های بنفش یونجه زار را پری های آرزو پنداشتن؛ با رنج و اندوه بیگانه بودن و در هر چیز رد پای شادی را جستن؛ رویای پرنده شدن دیدن و پرواز را حالت طبیعی خود دانستن؛ با درخت ها حرف زدن و در عصرگاهان ساده پاییز شفا یافتن؛ در رودهای روشن آسمان شب تطهیر شدن؛ با دردها و دلتنگی های خود ساختن و به راه خود ادامه دادن؛ به لبخند و معجزه ایمان داشتن و با همه مهربان بودن؛ بی قضاوت دوست داشتن و به ریشه های فلسفی هیچ چیز نیاندیشیدن...