روزگار رفته
- جمعه, ۲ آذر ۱۴۰۳، ۱۲:۳۵ ب.ظ
از طوفان های سهمگین گذشتن و به کرانه امن ساحل دور رسیدن؛ راه خانه را در پیش گرفتن و در هر گام بی شتاب خود رخوتی شیرین را تجربه کردن؛ همه چیز را با روی خندان و آغوش گشاده پذیرا شدن؛ بی واسطه بر خاک گرم کویر آرمیدن و به عبور دسته پرندگان مهاجر در افق های دور خیره شدن؛ گذر باد را بر چهره و گیسوی خود حس کردن و بوی خاک و آب و علف را در عمق آن یافتن؛ زود بخشیدن و زود فراموش کردن؛ هر روز زندگی را در شادمانی و سبکبالی زیستن؛ گاه و بیگاه راهی دشت های دور و نزدیک شدن و قوت روزانه خود را از رستنی های صحرا برگرفتن؛ به طعامی ساده، بر سفره ای ساده قناعت کردن؛ به زمین و به آسمان چشم دوختن و به انتظار آنچه طبیعی ست نشستن؛ با هر چه که پیش آید خوش بودن و بر پیشانی تقدیر بوسه زدن؛ در تابستان به علفزار رفتن و در زمستان به هرم تنور هیزمی پناه بردن؛ از غولها و دیوهای تاریکی ترسیدن و پروانه های بنفش یونجه زار را پری های آرزو پنداشتن؛ با رنج و اندوه بیگانه بودن و در هر چیز رد پای شادی را جستن؛ رویای پرنده شدن دیدن و پرواز را حالت طبیعی خود دانستن؛ با درخت ها حرف زدن و در عصرگاهان ساده پاییز شفا یافتن؛ در رودهای روشن آسمان شب تطهیر شدن؛ با دردها و دلتنگی های خود ساختن و به راه خود ادامه دادن؛ به لبخند و معجزه ایمان داشتن و با همه مهربان بودن؛ بی قضاوت دوست داشتن و به ریشه های فلسفی هیچ چیز نیاندیشیدن...
- ۰۳/۰۹/۰۲