کلاغ قصه‌ها

کلاغ قصه‌ها

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۵ مطلب در خرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

برای زندگی

تصور می کنی زنده می ماندم اگر نمی آموختم که از رنج تغذیه کنم؟!

بهار لوت

آواز چکاوک، نسیم سحرگاه، عطر پیچ نیلوفر صحرایی، به گل نشستن درختان گز،‌ هو هوی بادهای موسمی،‌ بازی بچه ها در قنات، شب های مهربان تسلی بخش، آسمان لبریز از ستاره... اینچین می گذشت بهار، بر لوت بیکران عزیز. 

ریشه ها در خاک

آسمان بالای سرم آبی بود و من می رفتم تا بلکه بلاخره روزی، جایی، دور از تو شادی ام را پیدا کنم. تن مجروح و کالبد ویران، اما به دل شعله خردی از امید، در رگ شور حیات و در سر ایمان به آفتاب فردا. از درد به خود می پیچیدم و همگان این پیچش را رقصی زیبا بر صحنه زندگی می پنداشتند. بسیار می شنیدم که پیش رو و پشت سر تحسینم می کنند و چه بسا عده ای رشک می بردند در حالی که نمی دانستند این تلاش بی وقفه، این حرکت شتابان، در حقیقت یک فرار است، از تو، از خودم و از دنیایی که برایم ساخته ای.

گفته بودی: آنچه با تو می کنم، نقشی ست که بر سنگ میزنم. اما من دیوانه وار می خواستم رها باشم و اگر دیروزم را از من گرفتی، فردا را بسازم. پس روز و شب یک نفس جنگیدم، تمام تلاشم را کردم که از گذشته فاصله بگیرم و تا می توانم از تو دور و دور و دورتر شوم. قدم به جاده های ناشناخته گذاشتم، زیر آسمان شهرهای ناشناخته زیستم، با غریبه های بسیار آشنا شدم و رنج های تازه را به جان خریدم بلکه بگذرم و فراموش کنم ... 

اینچنین سالیان دراز گذشت و من بی آنکه لحظه ای درنگ کنم کماکان می رفتم و می رفتم و می رفتم. تا اینکه یک روز عاقبت خسته و نفس بریده ایستادم و با خود گفتم:‌ دیگر فرسوده ای، اما عیبی ندارد، دست کم حالا همانطور که همیشه آرزو داشتی آزاد هستی.

سپس به خود نگاه کردم و دیدم از زخم های تنم، از جای قلم حکاکی تو بر پیکرم هنوز خون می چکد! آسمان بالای سرم نارنجی بود و من دریافتم که دور یا نزدیک، فرقی نمی کند تو همواره با من و جزئی از وجود منی. ریشه های من در آن خاک است،‌حتی اگر شاخه هایم سر به آسمان بساید!   

سکوت ها

هر قطره اشکی که نریختم، هر بغضی که فرو خوردم، هر فریادی که در گلو خفه کردم، نارنجک کوچکی بود که در قلبم منفجر شد.

لطفا تو مرا ببین

آه ای خداوند بی همتا، این منم! ذره ای ناچیز، گمگشته در ناکجای عظمت یکی از جهان های بی نهایت تو. بنگر که تو را می خوانم، در هم شکسته از اندوه، ویران از غم، تنها، تنها، تنها، در حسرت یک نفس عشق.