او را ببخش
- چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۲۰ ق.ظ
آمده بود، اما نه با هزار امید و آرزو، که با قلبی مجروح و روحی در هم شکسته. از تو هیچ چیز نمی خواست، الا آنکه ساعتی در سایه ات خستگی در کند و باز، بار سرنوشت خود را بر شانه بگذارد و برود.
تو را دوست می داشت، برای آنکه «تو» بودی، اما پای رفتنت را نمی بست که آزاد و آزاده ات می خواست. هرگز انتظار محبت از تو نداشت، که دوست داشته شدن در زمره عاداتش نبود.
کوشید که شایسته چون تویی باشد، با آنکه سالیاندراز در دخمه های دوزخ زیسته بود و بر روح و رفتار نشانی از آتش داشت.
باری، اکنون که راه رو به پایان است، رحم کن و تنها اگر برای دمی دلنشین تو بوده است، او را ببخش...
- ۰۳/۱۱/۱۷