دو بال سفید
- دوشنبه, ۱ بهمن ۱۴۰۳، ۰۹:۱۰ ب.ظ
ای دشت لوت، ای سر به شانه تو سپهر گران از ستاره، با من بگو چه شد آن کودکی که خاک آلود و پریشان مو گوشه گوشه تو را در جستجوی سرزمین قاصدک ها زیر پا گذاشت؟ آن پاهای برهنه ترک خورده، آن چشمان روشن غوطه ور در زلال اشک، آن لبخند کم جان، اما بی دریغ...
آیا عاقبت خداوند به او که از عمق جان و با ایمان راستین به یاری اش می خواند دو بال سفید عطا فرمود که برود، که برود، که برود، و رنج خود را که در قلب خسته اش ریشه می دواند پشت سر گذارد؟
ای دشت نازنین، بگو چه شد آن گوشواره های ستاره که به او بخشیدی؟ آیا هرگز مجال یافت که آن ها را در گوش کند و در آیینه شکسته به خود نگاهی بیاندازد؟ هرگز دانست که با ستاره یا بی ستاره، چه بسیار با شکوه و درخشان است؟ یا آنکه عاقبت با آن سر به زیر افکنده از شرم و قلب ناخوشنود از کوچکی و ناتوانی خویش از آغوش تو سفر کرد؟
- ۰۳/۱۱/۰۱