کلاغ قصه‌ها

کلاغ قصه‌ها

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۳ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

ای عزیز والامقام

تنها تو می توانستی از کسی که سرسختی اش کوه ها را به ستوه می آورد چنین ویرانه ای بسازی. از آن کودک طبیعی که دلی شاد و چشمانی بازیگوش داشت و می توانست دلخوشی را حتی در دسته قاصدک های رسته بر کرانه لوت بجوید و دریابد.   

جرقه

یک زندگی سراسر رنج، با تمام دردها و دلتنگی هایش، تنها جرقه کوچکی ست که لحظه ای در پهنه ابدیت می درخشد و بعد، خاطره ای دور می شود...

حدیث و خرگوشش

خرگوش قهوه ای پارچه ای اندکی پیش از متلاشی شدن با خود گفت:

- ‹‹ آری٬ تمام تنم ورم کرده و بوی اندوه می دهد٬ اما چه کنم که بدون رنج٬ تنها پوسته ای خالی خواهم بود ››.

خرگوش قهوه ای پارچه ای٬ که  نه چشم داشت٬ نه دهان و تنها دو گوش نسبتا دراز داشت که با آن به گریه های هر شب ‹‹ حدیث ›› گوش می کرد...