آخرین آرزو
- شنبه, ۳۰ دی ۱۴۰۲، ۰۲:۲۲ ب.ظ
سالیان دراز
در هیات یک درخت زیستم
با ریشه هایی
که در جستجوی نمی از حیات
به جهان زیرین نقب زده اند
با آنکه روحم همزاد رودهای رمنده بود
و پرستوها خواهران کوچکترم بودند...
اما٬ اکنون که روز از نیمه گذشته است
و قلبم
در واپسین برگ پاییز می تپد٬ نازنین
از شاخه بچین
پر پر کن
و به بادم بده
بگذار پرنده ای باشم
که به سرزمین های دور می کوچد
یا قاصدکی
که نخ هزاران آرزو به بالش بسته شده
- ۰۲/۱۰/۳۰